سفارش تبلیغ
صبا ویژن











زندگی رسم خوشایندیست

آخی! یادش بخیر! یه روزایی چقدر ترانه ی کودکانه می سرودم.

چندتاییش هم توی ویژه نامه ی دوچرخه ی همشهری و روزنامه خراسان چاپ شد.

اصلا رفته بودم توی نقشه ی چاپ کتاب!

چه آرزوهایی داشتم!

این شعر هم یادگار همون روزاست.

نظر یادتون نره:

 

در تراس خانه ی ما

هست یک گلدان زیبا

کاش میشد مال من بود

غنچه ای از بین آنها

......

خواهرم می گوید اما

کندن گلها گناه است

هرکس آنها را بچیند

روزگار او سیاه است

...

من ولی یکبار رفتم

پهلوی گلدان شبانه

تا برای خود بچینم

غنچه ای را مخفیانه

....

چشمهایم رو به در بود

تا کسی من را نبیند

ناگهان گلدان زیبا

خار در دستم فرو کرد

....

بعد توی گوش من گفت:

زود و فوری بی بهانه

دور شو از غنچه هایم

بچه جان! برگرد خانه!


نوشته شده در یکشنبه 92/8/5ساعت 8:44 عصر توسط هدیه نظرات ( ) |


 Design By : Pichak