سفارش تبلیغ
صبا ویژن











زندگی رسم خوشایندیست

چمدانش را به قصد رفتن بست 

نگفتم: عزیزم این کار را نکن!

 نگفتم: برگرد و یک بار دیگر به من فرصت بده...

وقتی پرسید دوستش دارم یا نه، رویم را برگرداندم!

حالا او رفته، و من:

 تمام چیزهایی را که نگفتم میشنوم...

 نگفتم: عزیزم متاسفم، چون من هم مقصر بودم ...

نگفتم: اختلاف ها را کنار بگذاریم، چون تمام آنچه ما میخواهیم عشق و وفاداری و مهلت است ...

گفتم: اگر راهت را انتخاب کرده ای، من آن را سد نخواهم کرد!

حالا او رفته، و من:

 تمام چیزهایی را که نگفتم میشنوم...

 او را در آغوش نگرفتم و اشک هایش را پاک نکردم.

نگفتم: اگر تو نباشی، زندگی ام بی معنی خواهد بود...

 فکر میکردم از تمام آن بازیها خلاص خواهم شد...

اما حالا تنها کاری که میکنم:

گوش دادن به تمام آن چیزهایی است که نگفتم!

نگفتم: بارانی ات را در آر، قهوه درست میکنم و با هم حرف میزنیم...

نگفتم: جاده بیرون خانه طولانی و خلوت و بی انتهاست ...

گفتم: خدا نگهدار، موفق باشی، خدا به همراهت ...

او رفت و مرا تنها گذاشت، تا با تمام چیزهایی که نگفتم زندگی کنم ...


از وبلاگ: خیلی دور خیلی نزدیک نوشته ی مرحوم عطا افشاری


نوشته شده در پنج شنبه 92/8/16ساعت 7:18 عصر توسط هدیه نظرات ( ) |


 Design By : Pichak