• وبلاگ : زندگي رسم خوشاينديست
  • يادداشت : خونه ي قديمي ما...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ريحانه 
    من هم گريه کردم.............
    + آرزو 
    سلام.
    تسليت بخاطر خونه.
    اما خوش به حالت خونه بچگي هات رو دوست داري. من ازش زياد خوشم نمي اومد. فکر کنم هنوز هست. هميشه از سر کوچه اش رد مي شيم. آخه نزديک خونه مادربزرگم است. اما خونه قديمي مادربزرگم را خيلي دوست داشتم. مادربزرگ پدري ام را مي گويم. چند ساله که جاش يک ساختمان چند طبقه ساختند. از آن جايي که خونه مادربزرگ هام نزديک هم بود، هميشه از جلوش رد مي شيم. ياد بچگي و پدرو مادربزرگم مي افتم. آخه من خيلي خونه اون ها بودم. چيزي که آدم را بيشتر اذيت مي کنه خونه نيست. ياد عزيزاني که دوست شون داشتيم اما الان پيشمون نيستن. دنياي شيريني که داشتيم اما الان نداريم.
    ياد همه خونه هاي قديمي و آدم هاي دوست داشتني که ديگه نيستن بخير.
    پاسخ

    آخي! خونه ي مامان بزرگ خدابيامرز من هم توي کوچه هاي تنگ و باريک خيابون توحيد بود. چقدر بازي ميکرديم توش. خدا رحمت کنه همه ي بزرگترهاي مهربون رو.
    + بهار 
    خيلي قشنگ بود هديه جون
    ياد حياط بزرگمون با اون درختاي انگورش افتادم که بابابزرگم بعد از ظهرا ميرفت روي چهار پايه و سايه بوني که با برگاش درست کرده بود و مرتب ميکردو بعد همگي روي بهارخوابش مي نشستيم و چايي ميخورديم
    خاطرات کودکي قشنگترين وموندگارترين خاطراته که هميشه تو ذهن ميمونه و هيچوقت کهنه نميشه

    پاسخ

    چه تصوير قشنگ و فوق العاده اي! درختاي انگور...سايه بوني با برگها و چايي روي بهارخواب. خدا رحمتشون کنه.
    + تکتم 
    درکت مي کنم شديد... براي خونه بچگي منم همين اتفاق افتاده... به جاي خونه بزرگ و سرسبزمون که يه حوض آب بزرگ داشت و درختهاي گيلاس و هلو و گلابي و گلهاي رز رنگارنگ که همه همسايه ها تو حياطش عروسي مي گرفتن و عروسي خودم هم تو همون حياط بود...حالا يه ساختمون چهارطبقه بي ريخت و بدشکل سبز شده... راستي چي به سر خاطراتمون اومده؟!
    پاسخ

    چه همه درخت.....گيلاس....هلو...گلابي....ميوه هايي رو که گونه هاشون رو آفتاب سرخ کرده بود، با دستاي کوچيکمون از روي شاخه ها مي کنديم و سرخوش مي خورديم.....چه قشنگ زندگي کرديم تمام کودکيمون رو....
    + شمسي 
    وقتي باد مي اومددرخت كاجي كه تو حياط بود تكون مي خوردوايمان هم كه كوچيك بود به درخته نگاه ميكرد وخودشوتكون ميداد.هرچي ميگذره از
    دنياي پر ازدروغ آدم بزرگا بيشتر بدم مياد.ياد دوران بچگي بخير
    پاسخ

    شبها: درخت انده انده قامومباروزها: درخت انده انده اوشم بايادته؟
    + مهران 
    يادم آيد شوق روزگار کودکي
    پاسخ

    شور و حال کودکي برنگردد دريغااااااا.