• وبلاگ : زندگي رسم خوشاينديست
  • يادداشت : يك شعر كودكانه
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + نعيمه 


    سلام هديه عزيز

    وبلاگت قشنگه بخاطر اين شعراي كودكانه و اين همه احساسي كه بخرج دادي

    حالا ديگر دير است

    من نام كوچه هاي بسياري را از ياد برده ام

    و اسامي آسان نزديكترين كسان دريارا...

    راستي آيا بهمين دليل ساده نيست

    كه ديگر هيچ نامه اي به مقصد نميرسد؟

    سالها و سالها بود

    كه درايستگاه راه آهن

    در خواب و خلوت ورودي همه شهرها

    كوچه ها جاده ها ميدان ها

    چشم به راه تو از هرمسافري كه مي آمد

    سراغ كسي را ميگرفتم كه بوي ليموي شمال

    و شب حلال دريا مي داد...

    پاسخ

    بازوانت به درخت گردو چشمهايت به نگاه دريا ودهانت به گل اطلسي باغ سحر ميماند تن من روح غم انگيزكتي پشمي است كه زمستان وسط بازار به حراجي ابدي دست زني مي بينم من كتي دارم ازمخمل سبز و كلاهي ازجنس غزل زيرپيراهن من تار وپودش همه از تنهاييست و تمام نفسم را تقدير با نخ وسوزن بيحوصلگي دوخته است