وبلاگ :
زندگي رسم خوشاينديست
يادداشت :
چشمهاي خسته ي دايي محسن
نظرات :
0
خصوصي ،
4
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
شمسي
ازاول داستانت گريه كردم منوبردخونه رضاشهرحياطش بچهگي تووريحانه وخاطرات محسن كه هيچوقت كمرنگ نميشه. قشنگ بود!
هميشه جاي خاليشو باهمه وجودم احساس ميگنم توي اين روز مبارك يادشون بخير
پاسخ
اي واي خاله جون جوني. نبينم روز عيد چشماي قشنگت باروني باشه. اتفاقا مامانم هم قصه رو از راديوي ماشين بابا شنيده بود و گريه کرده بود. اميدوارم با اين قصه اداي دين خيلي کوچيکي به دايي محسن مهربون کرده باشم. جاي مهربونيهاش هميشه توي دل همه مون خاليه.