سفارش تبلیغ
صبا ویژن











زندگی رسم خوشایندیست

هوا گرم بود. کلی هم کار داشتم. ولی نذاشتم تنبلی بهم غلبه کنه. با خودم گفتم: هدیه! بلند شو و تمرین رانندگی امروزت رو انجام بده. اصلا فکر کن جلسه ی مهارتی داری. راستی بهتون گفتم جلسه ی مهارتی چند شده؟ هجده هزار تومان! حالا بده آدم خودش مفت و مجانی به خودش تمرین رانندگی بده؟ اونم بدون یک ترمز و کلاچ اضافه ی دست و پاگیر؟( اعتماد به نفس رو کیف کردین؟)خلاصه که سویچ رو برداشتم و رفتم سراغ ماشین! ماشین نگو کوره ی آدمسوزی بگو! تو کوچه و زیر آفتاب بدجوری داغ شده بود. جلوی آقای همسایه و پنج شش نفر کارگر که این روزا مشغول کندن لوله های آب و تعمیر پارکینگمون هستند، حرکت کردم و صدای آقای مهربون همسایه رو شنیدم که در آخرین لحظه گفت: آهسته برو! مثل همیشه مسیر بلوار معلم میدون تربیت چهارراه ستاری و فلکه ی دندانپزشکان رو طی کردم و دور زدم. مشکل خاصی پیش نیومد. جز دور میدون تربیت که وقتی داشتم با سرعت آهسته واسه خودم از یک گوشه می روندم یک پژو رد شد و صدای هوار زنی در گوشم پیچید که: دو ساعته راه همه رو بند آوردی! خلاصه که این روزا هرچی متلک میشنویم از همجنسان محترمه و مودب خودمونه و خدا پدر مادر آقایون رو بیامرزه! امروز تصمیم مهمی گرفتم و اونم این بود که بلوار معلم رو تا اولش برم. از چراغ قرمزها و اتوبوسا و عابرا هم نترسم. رفتم و از شانس بدم چهارراه صدف، دانشجو، دانش آموز، معلم،آزادشهر و میلاد، همه رو به چراغ قرمز خوردم و بجاش الان دیگه اصلا از چراغ قرمز نمی ترسم! اولای بلوار معلم ارز یک بریدگی دور زدو و برگشتم! بعدش پشیمون شدم و گفتم کاش تا فلکه پارک میرفتم و از بلوار وکیل آباد برمیگشتم توی صدف! بالاخره که باید یاد بگیرم اونجاها رو هم! مگه نه؟ حالا ایشالله تو فرصتای بعد به اونجاها هم میرم و دیگه کلا ترسم از رانندگی می ریزه. مهم اینه که امروز موفق شدم بلوار معلم رو تا اول اولش برم. تجربه ش عالی بود. یوهوووووووووووووووووووووووو!


نوشته شده در دوشنبه 92/2/16ساعت 11:45 عصر توسط هدیه نظرات ( ) |


 Design By : Pichak