سفارش تبلیغ
صبا ویژن











زندگی رسم خوشایندیست

در کشمکش خاک نیامیخت تنش را

از روح سرشتند گمانم بدنش را

دیوار ترک خورد و به پای قدمش ریخت

کنعان، گل و روم، آینه و چین، ختنش را

دیوار نگو! این دهن حیرت کعبه ست

وامانده چنین هلهله ی آمدنش را

می آمد و زیر قدمش کعبه می انداخت

تاعطر تبرک بزند پیرهنش را

تنهایی ازین بیش که دیده ست که دریا

در چاه بگرید غم تنها شدنش را؟

یا غربت ازین بیش که خورشید شبانه

بر دوش کشد نیمه ی خاموش تنش را؟

مولای گل و آیینه حیف است ببیند

در سیطره ی شوم کلاغان، چمنش را

شاعر: حسن دلبری


نوشته شده در جمعه 92/3/3ساعت 2:11 عصر توسط هدیه نظرات ( ) |


 Design By : Pichak