سفارش تبلیغ
صبا ویژن











زندگی رسم خوشایندیست

مرد آهسته در شب تاریک

ازتن کوه می رود بالا

شهر خفته به زیر پاهایش

بر سرش هفت آسمان برپا

خرده الماسهای رخشنده

در دل تار شب همه پیدا

در حریم تن مقدس کوه

می نشیند خموش و بی آوا

در شگفت از همه رموز جهان

تشنه ی رازهای ناپیدا

در خموشی جهل و ظلمت کفر

می درخشد ستاره ای تنها

کورسویی ز اوج قله ی کوه

می دمد بر دل سیاهیها

ناگهان کهکشانی از خورشید

شعله ور می شود درون حرا

بانگ فریاد جبرییل امین

می شکافد سکوت عالم را:

یا محمد بخوان بنام خدا

ای یگانه نخوانده ی دانا

اقرا ای برگزیده ی یکتا

خیز و برکن نهال نفرت را

کوه از هیبت تجلی حق

لرزه افتاده از سرش تا پا

غار خاموش پر ز شور و شعف

از نوای فرشتگان خدا

نخلها خم شده به حال رکوع

در سجودند خار صحراها

بر لب نوگلان خفته به خاک

می شکوفد تبسمی زیبا

عرشیان هلهله کنان گویند:

مژده ای خلق! تهنیت بادا!

آخرین غنچه ی نبوت حق

شده با شبنم الهی وا

از شمیمش ترانه ی توحید

می شود نغمه ی همه لبها

چشمه های زلال و پاک یقین

می تراود دوباره از دلها

پرچم حق پرستی اسلام

می شود چیره بر همه دنیا

توضیح: این شعر رو هفت سال پیش سرودم و گفتم امشب تقدیمش کنم به همه ی عزیزانی که این مطلب رو می خونن. عیدتون مبارک.)


نوشته شده در پنج شنبه 92/3/16ساعت 9:18 عصر توسط هدیه نظرات ( ) |


 Design By : Pichak