• وبلاگ : زندگي رسم خوشاينديست
  • يادداشت : دلتنگي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + آرزو 
    سلام
    خانوادگي هنرمنديد!؟

    ياد جوجه زردرنگ بچگي ام افتادم. اسمش آيدا بود. پدربزرگم براي برادرم خريده بود و ما او را با اتوبوس برديم شمال. آن زمان ها که ساکن گنبدکاووس بوديم. او حتي با ما به جنگل گلستان هم آمد. جزيي از خانواده ما بود اما من باعث مرگش شدم.
    از آن زمان به بعد دلم نمي خواهد حيوان و پرنده اي داشته باشيم.
    الان دلم گرفت. ياد 11 سالگي ام و روز گمشدن و پرس شدن آيدا زير رختخواب ها افتادم.

    پاسخ

    آخي! چه خاطره ي نازي! مخصوصا نحوه ي کشته شدن آيدا که خيلي فجيع بود!