وبلاگ :
زندگي رسم خوشاينديست
يادداشت :
قصه ي تلخ گربه سياه کوچه ي ما
نظرات :
0
خصوصي ،
11
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
ريحانه
حسين هم هر وقت وسط خيابون يا کوچه گربه مي بينه مي پره وسط تا زير ماشين نره. دو دفعه نزديک بود خودش بره زير ماشين.
با خوندن اين مطلبت ياد يک خاطره ي قديمي افتادم: خاک انداز و دم گربه
هر وقت اين حيوون ها رو مي بينم احساس مي کنم به جامعه ي گربه ها مديونم...
پاسخ
بعله! مديوني چه جورم! اونم به جامعه ي گربگان سياه سفيد( عجب جمعي بستيم!)