• وبلاگ : زندگي رسم خوشاينديست
  • يادداشت : آخر قصه-يادداشتي از خودم
  • نظرات : 0 خصوصي ، 9 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + آرزو 
    سلام
    اولش که شروع شد فکر کردم عجب خانواده خوشبختي، اما بعد ...
    سوژه هاي داستاني اطراف ما راه مي روند، مي خندند و چشمک مي زنند. خوشحالم که تو خوب آن ها را مي بيني.

    پاسخ

    اگه بدوني چقدر غمناک بود! من درست نشسته بودم صندلي پشتشون و آروم آروم همراه با گريه هاي دختره اشک مي ريختم!