سفارش تبلیغ
صبا ویژن











زندگی رسم خوشایندیست

داشتم وارد مغازه میشدم. هنوز از پله ها کامل بالا نرفته بودم که دیدم توی مغازه صف بستن. تعجب کردم. میخواستم برگردم که همون لحظه چند نفر که تازه خرید کرده بودن از مغازه بیرون اومدن. گوشه ای وایستادم تا از پله ها پایین بیان و حالا نوبت من بود که وارد مغازه شم. شکل و شمایل مغازه با همیشه فرق کرده بود و غیر از یک فروشنده ی همیشگی دو سه نفر نیروی کمکی اضافه شده بود. توی ویترینهاش پر بود از قلبهای قرمز تزئینی گلهای خشک جعبه های کادوی شکل قلب و قسمت کارت پستالها....با دیدن کارت پستالها تازه فهمیدم موضوع از چه قراره. کارتها همه روشون پیغام ولنتاین مبارک رو داشت و مدلهای مختلف و متنوع داشت. یک مدل با عکسهایی از چهره های زن و مردهای خارجی و مدل دیگه کارتونی بود و روش عکس دختر و پسرهایی داشت با جمله های طنز و مدل دیگه...... یاد قیافه های خوشحال چندتا دختر کم سن و سالی افتادم که چند لحظه پیش از مغازه بیرون رفتن. با بسته های کادو توی دستهاشون!

فروشنده ها حسابی سرشون شلوغ بود و وقت نداشتن جواب کسی رو بدن. یکی داشت عروسک مشتری رو با کاغذکادوش ست  میکرد و اون یکی نمونه  کارت پستال نشون میداد و سومی فقط کارت میکشید و پول میشمرد. همینطور مشتری بود که در اون بعدازظهر زمستونی وارد مغازه میشد. بالاخره من هم خریدمو انجام دادم و از مغازه بیرون اومدم. توی پیاده رو راه میرفتم و یک علامت سوال گنده توی سرم روشن شده بود. پس چرا این رسومی که هیچ ربطی به جامعه و دین و فرهنگ من ندارن هر سال با قوت و شدت و تبلیغات بیشتری همراه میشن؟  عیب کار کجاست؟ از کیه؟ از من جوون؟ از من مسئول فرهنگی؟ از من پدر مادر؟ از رسانه ها؟.........

خونه رسیدم و ماجرا رو واسه مامانم تعریف کردم. خبری که مامان بهم داد جالبتر از چیزی بود که به چشم دیده بودم. تعریف کرد یه بنده خدایی دعوت شده از طرف دوستش به جشن ولنتاین به صرف آش رشته و ساندویچ سرد! دیگه اینجوریشو نشنیده بودیم که شنیدیم!

نمیدونم چی بگم. فقط خدا خودش رحم کنه به همه مون و هدایتمون کنه به بهترین راه. الهی آمین.

 


نوشته شده در جمعه 92/11/25ساعت 2:7 عصر توسط هدیه نظرات ( ) |


 Design By : Pichak