زندگی رسم خوشایندیست
ماه شهریور که میآید، اصلا همه چیزش با بقیهی ماهها فرق میکند. حتی وزیدن بادی که شاخهی درختها را تکان میدهد. نه آنقدر تند و بیرحمانه مثل بادهای پاییز و نه آنطور نرم و ملایم مثل نسیمهای بهاری. ماه شهریور که میآید، آدم همینطور الکی هول میکند و اسم ناخوشایندی به نام تجدیدی، در خاطرش زنده میشود. در ادامهی این اسم منحوس، یاد پدیدهی خطرناکی به نام مردودی میافتد که شکر خدا سالهاست منسوخ شده ولی در سالهای نه چندان دور، اگر در فصل انگور، کسی نمرهی قبولی از تجدیدی نمیآورد، مستقیم میشد رفوزه و برای یک سال با سر میرفت توی کوزه! اینقدر الکی! ماه شهریور که میآید، آدم یاد درس و امتحان و به دنبال آن سه گروه افراد مختلف محصل میافتد. گروه اول خرخوانها. همانها که مغضوب همه بوده و هستند و خواهند بود. چرا که حتی در سختترین امتحانات که در اثر اعتراض گروهی، امکان تکرار یا بردن نمرهها در نمودار وجود دارد(الکی مثلا چنین اتفاقهایی در مراکز تحصیلی ما هم میافتد!)، با نمرهی بالا، ضربهای مهلک به همه میزنند. این افراد، همیشه تنهایند و هیچکس(با لهجهی فرید سپهری سریال شهر قشنگ بخوانید) دوستشان ندارد!(البته به جز معلمها و اساتید!). آنها هیچ حس نوستالژیکی نسبت به ماه شهریور ندارند و نسلشان طی سالهای اخیر، رو به انقراض است. در عوض تا دلتان بخواهد، افراد گروه دوم که شرحشان در ادامه میآید، زیاد و زیادتر میشوند. آنها که ترانههای: «این تجدیدی... خجسته باد این مردودی...» و «تقلبها... تقلبها... ای امید ما تنبلها» را در وصفشان سرودهاند. همانها که نوع دانشجویشان، فصل امتحانات را با رقابتهای جام حذفی اشتباه میگیرند و تا جا دارد، واحد حذف میکنند. بارها در موقعیتهای مختلف، از اساتید میشنوند: «اصلا معلوم هست شما واسه چی میاین دانشگاه؟» و کر و کر میخندند! علت خندههایشان هم برمیگردد به پوستکلفتی که احاطهشان کرده. این گروه، جان اساتید را به لب میاورند. خصوصا در فصل امتحانات. چرا که تا دلتان بخواهد، خبرهی انواع تقلبند. از نوشتن روی پاچههای شلوار رنگ روشن گرفته تا استفاده از خودکارهای جوهر نامرئی و آوردن جزوه و کتاب سر امتحان. این افراد، خونسردی خاصی هنگام تقلب دارند. یکبار خودم دیدم برگهی تقلب یکیشان، توسط مراقب شناسایی شد ولی تا مراقب خودش را به صندلی متقلب برساند با چنان اشتهایی کاغذ تقلب را بلعید که انگار دارد تافی شیری میخورد! ماه شهریور برای این عزیزان، همیشه پربار و پرکار است و همه ترفندهایشان را به کار میبندند تا به هر ضرب و زوری شده، در این موسم دلانگیز تابستانی، نمرهه را بگیرند و خود را به کلاس مهر برسانند تا باز ترم بعد، همان آش باشد و همان کاسه! گروه سوم هم آدمهایی مثل من و شما هستند که چندان هم با ماه شهریور غریبه نیستند! آنها که شاید از بدشانسی و گاهی غفلت، در کل کارنامههای تحصیلیشان چندتایی تجدیدی هم گرفتهاند و برای تبدیل آنها به نمرهی 10، تقلبهایی هم کردهاند. ولی موقع تقلب، آنقدر ناشیانه تابلوبازی درآوردهاند که همهی کلاس خبردار شدهاند. حتی خود استاد! اما چون دانشجوهای بدی نبودهاند، با چشمغرهای جانانه از طرف استاد، خیسِ عرق شدهاند. طوری که تا آخر امتحان جرئت نکردهاند سر از برگه بلند کنند. افرادی که خاطرات تحصیلشان، آنقدر کم تقلب دارد که تکتک آنها را یادشان است و گاهی با مرورش، خندهشان میگیرد، سر تکان میدهند و میگویند: «چه کارا میکردیم به خدا...» این افراد، که در دوران تحصیل معمولا آدمهای سر به راه، آرام و توداری بودهاند، اکثرا در حرفهای کاملا غیرمرتبط با رشتهای که خواندهاند، به شکل حقالزحمهای فعالیت میکنند و اتفاقا از بد روزگار، بیشترشان جزو جماعت قلم به دست شدهاند. اینطوری میتوانند همهی آن حرفهای فروخوردهی دوران تحصیل و ما قبل و ما بعدش را روی کاغذ بریزند و آسمان و زمین را به هم ببافند. حالا فرق ندارد سوژهی مورد نظر چه باشد. شاید جا ماندن از اتوبوس سر کوچه، شاید دریافت حقوق، بعد از دو سه ماه و شاید هم تماشای وزیدن باد شهریور از پشت پنجرهی اتاقی در یک اداره بزرگ!
Design By : Pichak |