زندگی رسم خوشایندیست
از خیابانها میگذشتم و اسم مغازهها، مزونها، سالنهای زیبایی و... را تندتند توی دفترچه یادداشتم مینوشتم. بدون اینکه نگاههای تعجبآمیز خانم بغلدستی را جدی بگیرم. مینوشتم و به این موضوع فکر میکردم که چقدر انتخاب یک اسم خوب برای محل کسب و کار مهم است! شاید فقط یک نویسنده که به قدرت اعجابانگیز اسم در داستان پی برده، این مسئله را درک کند و حسرت بخورد به حال اسمهای بیربطی که خیلیها روی مغازههایشان میگذارند. مثل نام و نام خانوادگی آدمها یا اسامی دیگری که خیلی سرسری و دمدستی انتخاب شده است. مثلا قصر لباس، کلبه عطر، دهکده مبل، خانه شیرینی! آخر یکی نیست بگوید اینها هم اسم شد؟ حالا فرض کنید اسم یک عطرفروشی، شمیم بهشت باشد. یا عطردان، بهبه، عطر خوش، رویای شیرین، عطرافشان و... آدم دیردیرایش میشود زودتر توی این مغازه برود و عطر بخرد. یا اینکه ساندویچت را توی مغازهای بخوری که یکی از این اسامی را داشته باشد: هامهام، خوشمزه، لقمه لذیذ، س مثل ساندویچ، لذت غذا، نوش، بخور بخور، ساندویچ سلامت، دولپی، مزمزه، سه سوت، تر و تازه و... آدم هوس میکند توی چنین مغازهای عوض یک ساندویچ، سه تا بخورد و یکی ببرد! ولی از آنجا که شاعر گفته در نومیدی بسی امید است، بد نیست اشارهای هم داشته باشم به بعضی اسامی که در دفترچه یادداشتم ثبت شد و مشخص بود صاحبان مغازههایش آدمهای باسلیقهای هستند: گوشت غزال، نان گل گندم، قنادی پیوندشادی، پوشاک شیک و پیک، آکواریوم راز دریا و میوه بهارستان!
Design By : Pichak |