زندگی رسم خوشایندیست
سه روسری گلدار، سه عروسک، شاید هم سه تا دفتر خاطرهی قفلدار! کدامشان میتواند بیشتر دل سه دختر را در اولین روزهای سال شاد کند؟ دخترهایی که در این روزهای پر هیاهو، خیلی تنها و غمگینند. به کتاب داستانهای کادو شده و لباس و روسریهای کنار اتاق نگاه میکنم. وسایلی که قرار است دل کلی دختر را خوشحال کند. ولی با خودم عهد بستهام برای سه تایشان کادوهای ویژهتری بگیرم. سه تا که باهاشان دوستتر هستم. سه شاخه گل خوشبو. سه ماه. ماه آسمان... روز موعود میرسد و سمت موسسه خیریه راه میافتم. تصمیم گرفتهام کادوهای ویژه را از مغازه سر خیابانمان بگیرم که هم نوشتافزار و هم اسباببازی دارد. اینطوری قدرت انتخابم بالاتر میرود. با دیدن کرکرههای پایین مغازه، قلبم به تب و تاب میافتد و تندتر حرکت میکنم. خیابانها را پشت سر میگذارم. دریغ از مغازهای که کادو داشته باشد. آن هم برای سه دختر که باید امروز خیلی شاد شوند. بیشتر از هر دختر دیگر. بدون کادو به مقصد میرسم. ولی تکلیف خوشحالی سه دختر چه میشود؟ موسسه را رد میکنم و تا آخر بلوار میروم. مغازهها بستهاند. چیزی نمانده شکست را قبول کنم که چراغ مغازهی زیرپلهای، قلبم را روشن میکند. با قدمهای تند طرفش میروم... دقایقی بعد در موسسهام. کتاب داستانها و لباسها را دادهام و با معصومه، فریده و اختر تنها شدهام. چقدر دلتنگشان بودهام. برای فریده که مثل همیشه با وجود نشستن در ویلچر میخندد. برای آغوش گرم معصومه و لبخند شرمگین اختر. کادوها را میدهم. سه عطر با رایحهی متفاوت در شیشه و جعبههای قشنگ. سه عطر که توانسته ماموریتش را به خوبی انجام دهد. این را میتوان از سه لبخندی فهمید که بر لب سه فرشتهی بال شکسته نشسته است.
Design By : Pichak |