سفارش تبلیغ
صبا ویژن











زندگی رسم خوشایندیست

هدیه سادات میرمرتضوی-پیام، کوتاه ولی ایده‌اش جالب بود: «بیایید به پاس قدردانی از پدرهای مهربانمان، تا رسیدن روز پدر، عکس آن‌ها را عکس پروفایل خودمان قرار بدهیم.» از ایده‌اش خوشم آمد و آن را برای همه‌ی دوستان و همکارانم ارسال کردم. چیزی نگذشت که عکس‌های اصلی محو شدند و پدرها یکی یکی آمدند. پدرهایی که می‌شد لابلای هر خط پیشانی‌ و هر موی سپیدشان، لحظه به لحظه، تلاش‌هایشان را دید و درک کرد.

از همه غمناک‌تر دیدن چهره‌ی آن‌هایی بود که می‌دانستم دیگر توی این دنیا نیستند. پدرهای آسمانی چقدر مهربان بودند. انگار همان موقع، درست در لحظه‌ی فلش خوردن دوربین می‌دانستند، قرار نیست خیلی زیاد کنار خانواده‌هایشان بمانند و به همین خاطر سعی کرده بودند تمام محبتشان را با لبخند توی قاب عکس، ماندگار کنند. پدرهای آسمانی چه با احساس بودند. مثل پدر دوستم تکتم که معلم روستا بود و توی عکس، بچه آهویی را در آغوش گرفته بود. یا پدر یکی از همکاران، که دستش را محکم و مردانه روی شانه‌ی پسرک ده ساله‌اش انداخته بود. با لبخندی مهربان.

 

از جمع مخاطبین تلفن همراهم، حدود نیمی از پدرها، آسمانی بودند و فقط نیمی دیگر از دوستان و همکارانم هنوز فرصت داشتند قدر نعمتی به نام پدر را بدانند. قبل از اینکه مجبور شوند برای رفع دلتنگی، با شاخه گلی و شیشه گلابی، سنگ مزارش را شستشو دهند و اشک بریزند در فراق قهرمان بی‌مثالی که جایش برای همیشه در زندگی‌شان خالی خواهد ماند. 


نوشته شده در سه شنبه 95/2/7ساعت 1:20 صبح توسط هدیه نظرات ( ) |


 Design By : Pichak