زندگی رسم خوشایندیست
هدیه سادات میرمرتضوی- سر و کلهی اولین بازیهای نسل جدید، با آتاری پیدا شد و برای ما با روزهای تعطیلی که بعد از کلی بازی توی حیاط خانهی عمه، در پذیرایی جمع میشدیم تا بوکسبازی دو پسر عمه را از تلویزیون سیاه و سفید تماشا کنیم. با شرط اینکه حتی دستمان به آن دستههای سیاه عزیز نخورد، مینشستیم و یکی از آن دو موجود عجیبی را که به مدد گرافیک پایین آتاری معلوم نبود چه هستند تشویق میکردم! وقتی به یمن وجود داداش کوچک، خودمان صاحب آتاری شدیم، چه تابستانهایی را با قورباغهبازی و فوتبال گذراندیم. با ماشینبازی به دل جاده زدیم و در تاریکی جاده با روشن شدن چراغ ماشینها، ذوقمرگ شدیم! آتاری که رفت، نوبت میکرو و قارچخور معروفش شد تا بعدازظهرهای تعطیل، آنقدر غرقمان کند که یکهو متوجه شویم همهجا تاریک است! نگو شب شده و نفهمیدیم! بعدِ میکرو، بازیهای کامپیوترهای پنتیوم وان و پنتیوم تو بود و درس خواندنهای ما برای اینکه بعدش با اجازهی مامان بابا، ساعتی را پشت آن دستگاههای غولپیکر بگذرانیم. اینها گذشت و بازیها، موذیانه از لپتاپها، تبلتها و گوشیها سرآوردند تا کلا از زندگی بیندازندمان. تا در محل کار، سر قرار، وقت ناهار و اتاق انتظار هم اسیرشان شویم. هی بگوییم ایندفعه باختم، میگذارمش کنار، امتیازم که به این عدد رسید، تمامش میکنم، عقربهی ساعت که روی فلان عدد رفت، بیخیالش میشوم. اینها را بگوییم و باز آنقدر بازی کنیم تا انگشتهایمان خواب برود و از چشمهایمان آب برود!
Design By : Pichak |