زندگی رسم خوشایندیست
من ماهی و تو ماهک این برکه ی کاشی اندوه بزرگیست زمانی که نباشی آه ازنفس پاک تو و صبح نشابور ازچشم تو و حجره ی فیروزه تراشی پلکی بزن ای مخزن اسرار که هربار فیروزه و الماس به آفاق بپاشی ای باد سبکسار ، مرا بگذر وبگذار هشدار که آرامش ما را نخراشی هرگزبه تو دستم نرسد ماه بلندم اندوه بزرگیست چه باشی چه نباشی <علیرضا بدیع> درست مثل دوچشم تو مست وهشیارم به چشمهای خمارت قسم که تب دارم شبیه پنجره های نشسته در باران غم تو دارم و از بغض وگریه سرشارم کسی کجاست ببیند چگونه میشکنم؟ کسی کجاست ببیند چگونه میبارم؟ عزیزمن که چو گیسوی تو پریشانم عزیزمن که به هجران تو گرفتارم اجازه هست بگویم که عاشقت هستم؟ اجازه هست بگویم که دوستت دارم؟ <محموداکرامی فر> ما چون دو دریچه روبروی هم آگاه ز هر بگو مگوی هم هر روز سلام و پرسش و خنده هر روز قرار روز آینده عمر آینه ی بهشت اما آه بیش ازشب و روز تیر و دی کوتاه اکنون دل من شکسته و خسته ست زیرا یکی از دریچه ها بسته ست نه مهر ، فسون نه ماه، جادو کرد نفرین به سفر که هرچه کرد او کرد. <مهدی اخوان ثالث>
Design By : Pichak |